حدود پانزده سال پیش بود. در جلسه یکی از آقاجون ها بودیم و ایشان داشت در مقام قمربنی هاشم علیه السلام سخنرانی میکرد. ایشان خواست کمی از تاریخ قمربنی هاشم علیه السلام گفتند. ایشان در سخنان خود گفتند: 
" روزی قمربنی هاشم علیه السلام با امام حسن علیه السلام در کوچه های مدینه راه می رفتند. سر یه کوچه رسیدن و امام مجتبی زد زیر گریه ! عباس تعجب کرد! وقتی اومدن خونه رفت پیش حضرت زینب! جریان رو تعریف کرد! گفت: چرا هر وقت سر این کوچه میرسیم گریه میکنه؟ زینب گفت: بهت میگم ولی به حسن نگو! اخه سر اون کوچه مادر ما رو زدن! واسه همین حسن بهم میریزه! نشستن خواهر و برادری گریه کردن! عباس گفت: اگر بودم گردنشو میشکستم! مُزد این گریه رو کی دادن؟ وقتی که از بالای اسب خورد زمین. " 

این داستان که کاملا احساسی و مطابق میل عوام است در هیچ کتاب متقدم و متاخری نقل نشده است. جالب آنجا هست که تا قبل از کربلا تاریخ از قمر بنی هاشم علیه السلام یک صفحه ام نداریم یا با ارفاق بگوییم شاید یک صفحه! 
این داستان توهین به مقام شامخ امام مجتبی علیه السلام است. امام معصوم در همه چیز تام و کامل است. 
داستان دیگری که نقل میکنند که روزی امیرالمومنین علیه السلام به قمر بنی هاشم علیه السلام فرمود: عباس جان، بگو یک؟ عرض کرد: یک، فرمود بگو دو؟ در پاسخ عرض کرد: با زبانی که یک گفتم، دیگر دو نمی گویم! 
اولا در این داستان مبانی فلسفی و وحدت وجود نمایان است. 
ثانیاً: این داستان متاخر است و در تاریخ وجود ندارد. 
اما شیعه عادت کرده است که سخنان احساسی بشنود. برای همین به مستندات نگاه انکار دارد. تا جایی این داستان پیش رفته که علما از عوام تقیه میکنند و برای تکفیر نشدن و فحش نخوردن سکوت میکنند. اما این رفتار عوام که مورد سوء استفادهء عده ای سودجو قرار گرفته و طبق میل و خواسته عوام صحبت میکنند ضربات جدی به بدنه تشیع و جلسات اباعبدالله علیه السلام وارد میکند. شیعه ای که در طول تاریخ به مذهب برهان و منطق مشهور بوده، به مذهب تسامح و اباحه گری دارد روی می اورد‌‌. 

اللهم عجل لولیک الفرج

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همه چی دانلود وب پیشرو روشنای مهتاب دکوراسیون منزلی زیباتر گردشگری در ایران مبلمان باغی اخبار هرمزگان شرکت داروسازي مرک زیست‌شناسی محمدی نسب